تولد
1 مرداد 1392
امروز اولین روز از ماه قشنگ مرداده. ترنم کوچولوی من قراره 12 همین ماه دنیا بیاد و با مامانش هم ماه بشه. (تولد مامانی پنجم مرداده)
وقت دکتر دارم چون یه ماه آخر باید هفته ای چکاپ بشم. دیگه اومدم خونه ی مامان اکرم تا مراقبم باشه. صبح بابایی اومد دنبال من و مامانم تا بریم بیمارستان چمران برای چکاپ.
چون خواب مونده بودم و بابا پایین منتظر بود صبحانه نخوردم و رفتیم. تو بیمارستان دکترت خانم شهاب الدینی بود وقتی برای چکاپ رفتم پیشش گفت که فشارم بالاس 13 روی 9 . فرستادم سونوی آخرمو بگیرم تا بعد دوباره فشارمو چک کنه . تو این میون تا سونو آماده شه چندتا بیسکوییت و شیرم خوردم. تقریبا ساعت 1 بود که دوباره برای فشار رفتم و باز بالا بود و فرستادن منو واسه مراقبت بخش زایمان.
اونجا 2-3 ساعتی سرپایی فشارمو چک کردن ولی همش بالا پایین میشد. آخرین بار به 16 رو 11 رسید که گفتن باید بستری بشی و احتمالا زایمان کنی من اصا واسه زایمان نیومده بودم که خیلی ترسیده بودم هم دوست داشتم زودتر ببینمت هم آماده نبودم.
خلاصه بستری شدم . بیمارستان چمران طرفدار زایمان طبیعیه واسه همین ساعت 8:30 -9 بود که آمپول فشار بهم زدن تا آماده شم . دکتر کیشیک خانم دکتر اسلامی بود و قرار بود اون دنیات بیاره. بعد از آمپول فشار نبض توروهم چک میکردن ولی نبض تو هم نوسان داشت و خانم دکتر گفت زایمان طبیعی واسه تو ضرر داره و سزارینم خواست بکنه.
و منو واسه عمل آماده کردم. 14 رمضان و شب تولد امام حسن مجتبی (ع) ساعت 10:30 شب خدا بهترین عیدی رو به من و بابایی داد.
یه دخمل خوشگل با وزن 2900 گرم.